اشعار ولادت و میلاد حضرت ابوالفضل عباس قمر بنی هاشم سالروز ۱۴۰۱ + متن

شعر درباره ولادت حضرت ابوالفضل عباس ع در سال ۱۴۰۱ 

در زیر چند تا از اشعار قدیمی به مناسبت سالگرد ولادت حضرت البولفضل العباس ع

متن شعر به مناسبت ولادت حضرت ابوالفضل از حسن لطفی

جمعمان جمع كه تا نقش خیالی بزنیم
كوچه باغی برویم و پر و بالی بزنیم 
پای حافظ مِی از شعر زلالی بزنیم
جمعمان جمع بیایید كه فالی بزنیم 
شاهِ شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان
كه به مژگان شكند قلب همه صف شكنان 
بگذارید از این فاصله بویی بكشیم
در ِخُم را بگشاییم و سبویی بكشیم 
تیغ ابروی كجش را به گلویی بكشیم
صد و سی و سه نفس نعره ی هویی بكشیم 
از دلِ ما چه به جا مانده؟ كه غارت كرده
پسر سوم زهراست قیامت كرده 
ماه و خورشید دو حیران و دو سرگردانند
سالها دل سر ِ این طایفه میگردانند 
بال در بال فرشته غزلی میخوانند
ما همه بنده و این قوم خداوندانند 
آمده تا ز علی تیغ دو دَم را گیرد
قد برافرازد و بر دوش علم را گیرد 
جمع مِهر و غضب و جذبه و زیبایی را
در تو دیدیم مسیحایی و موسایی را 
محشری كن كه ببینند دل آرایی را
برده ای ارث از این سلسله آقایی را 
حق بده مات شود چشم ، تماشا داری
هرچه خوبان همه دارند تو یكجا داری 
آسمان پیش قدم‌هات به حیرت افتاد
كهكشان وقت تماشات به زحمت افتاد 
موج برخاست و از آنهمه هیبت افتاد
كوه تا نام تو را بُرد به لكنت افتاد 
این علی هست خودش هست جنابش آمد
خوش به حال دلِ زینب كه ركابش آمد 
تشنه خاكیم و ترك خورده ولی دریا تو
شوره زاری همه با ماست وَ باران با تو 
و نوشتیم كه یا هیچ پناهی یا تو
دلمان قُرص بُوَد ، قُرص چرا؟ زیرا تو 
بعد مرگم به هوای حرمت پر گیرم
من كفن پاره كفن زندگی از سر گیرم 
رگِ پیشانی تو تا كه تَوَرم می‌كرد
لشگر انگار كه با مرگ تكلم می‌كرد 
دست و پا را نه فقط راهِ نفس گم می‌كرد
بیرقت در وسط دشت تلاطم می‌كرد 
تو سلیمانی و تختت وسط میدان است
چقدر سر ز سر ِتیغ تو سرگردان است 
میكشی تا وسط معركه ها طوفان را
بند آورده نگاهت نفس میدان را 
 تا كه ارباب بگیرد به سرت قرآن را
میدرد نعره ی تو زَهره ی سرداران را 
شور ِآن قله كه آتش فوران كرد تویی
آن كماندار كه ابروش كمان كرد تویی 
سایه بان دلِ زینب دلِ ما هم با توست
حاجتی گرچه نگفتیم فراهم با توست 
ماهِ شب های محرم تویی و دم با توست
ای علمدار ِ ادب شور محرم با توست 
دستِ ما نیست كه در پای غمت می‌گرییم
لطف زهراست كه زیر علمت می‌گرییم 
بی تو از چشم حرم خونِ جگر می‌ریزد
خون از ساقه ی صد تیر و تبر می‌ریزد 
و رباب اشك به لبهای پسر می‌ریزد
خیز از خاك و ببین خاك به سر می‌ریزد 
ابرویت بند دلش بود كه از هم وا شد
وای بر حال سكینه كه سرت دعوا شد 
 _______________________

شعر درمورد میلاد حضرت عباس از مسعود اصلانی

دریای عشق همدم ساحل نمی شود
بی نُقل یار گرمی محفل نمی شود 
بیدل شدن طریقه ی عشاق کربلاست
هر آدمی که عاشق و بی دل نمی شود 
ای ساقی حسین سرم زیر پای توست
هر که تو را شناخت که عاقل نمی شود 
از کودکی به پای امامت نشسته ای
بی خود کسی خدای فضائل نمی شود 
ساقی خانواده ، علمدار بی نظیر
کرب و بلا بدون تو کامل نمی شود 
بعد از تو انعکاس حسین بن فاطمه
دیگر کسی حسین شمایل نمی شود 
روز ازل که نام تو را جار می زدند
نقش مرا به نام علمدار می زدند 
داری دل ترک زده را بند می زنی
با زلفِ شمس فاطمه پیوند می زنی 
بالا بلند عشق، تو با خاک پای خود
طعنه به ارتفاع دماوند می زنی 
پیشانی تو قبله خورشید عالم است
وقتی به نام فاطمه سربند می زنی 
وقتی میان ابروی خود می زنی گره
آتش به آسمان خداوند می زنی 
معلوم می شود غضبت برطرف شده
با دیدن رقیه که لبخند می زنی 
خود را به آب و آتش صحرای کربلا
تا اهل خیمه تشنه نباشند می زنی 
مثل همیشه در دل صحرا علم بزن
حس غرور زینب کبری قدم بزن 
چشمان تو ادامه شب‌های فاطمه
با دست توست رحمت فردای فاطمه 
هستند در كنار تو دلگرم دختران
قُرص است با تو پشت پسرهای فاطمه 
می‌زد به روی بازوی تو بوسه ها پدر
یك بوسه جای خویش و یكی جای فاطمه 
ابری بیار و سایه به زینب هَدیه كن
ای بچه شیر حیدر و رعنای فاطمه 
تنها حسین پشت رَدِ دست‌های توست
بر خاك دید رَدِّ قدم‌های فاطمه 
چشم فرات پاسخی از مشك تو ندید
مانده هنوز ماتِ معمای فاطمه 
_____________________

شعر درباره ولادت حضرت ابوالفضل عباس از مصطفی صابر خراسانی  

 بـاد  از  جــانـب  صـــحرا   خـــبری  آورده
آسـمان  قـید  نزولش  خدمه  باران   است 
ابرهامان همه  در معرض  اشک شوق اند
و  زمیـن چـشم به راه  قـدم بـاران  اسـت 
بر روی خـاک پر وبـال ملـائـک پـهن اسـت
از  مـسـیر  گــذر  اُمِّ بـنین  آمــده انــد 
هـمه دور سـر ایـن مـاه پسـر  می گـردند
دسـت  بـوس  پـسر  اُمِّ بـنین  آمـده انـد 
در  توان  چه کسی  هست  که با آمدنش
خلق  را  وجه ی  او  سر  به  سجود آورده 
فاطــمه  بـنت  اسـد  اُمِّ  اسـد  گــردیــده
کودکــی هــای علــی را بـه  وجــود آورده 
خــانه با  آمدنــش  رونق بـــسیار  گــرفت
باغ  را  عــطر گل یـــاس بـــهاری  کـــرده 
ســـالها  منتـــظر  آمدنـــش  زیــــنب بود
روی او فــــاطمه  ســـرمایه گــذاری  کرده 
نه فقـــط  شیـــعه به  او بــاب الحـوائج گوید
از دخیل نگــهش گـَـبر مســـلمان  گــردد 
دســــت او پنجـره  فولاد همه ادیان است
او اشـــاره  کــند  ایران هـمه سلمان گرد

منبع:yjc.ir

مناسبت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *