☀️ مذهبی

اشعار منتخب برای شهادت امام محمد باقر (ع) + شعر تسلیت مناسب سالروز ۱۴۰۰

اشعار قدیمی مناسب برای شهادت امام باقر ۱۴۰۰

شعر شهادت امام محمد باقر(ع) حسن لطفی

چه تفاوت بکند ناله کند یا نکند
که دل سوخته را ناله مداوا نکند

چه تفاوت بکند پا بکشد یا نکشد
کاش می‌شد خودش اینقدر تقلا نکند

زهر اینبار چه دارد متورم شده است
زهر با این تن بیمار مدارا نکند

این جوانی که کنار پدر اُفتاده زمین
چه کند گریه اگر بر سرِ بابا نکند

اینهمه جایِ جراحات برای شام است
زهر هرچند که سخت است چنین تا نکند

نَفَس آخر و با روضه‌ی ویرانه گریست
نشد او یاد غمِ عمه‌ی خود را نکند

یادش اُفتاد که هم بازیِ او می‌اُفتاد
سنگ رحمی به سرِ دخترِ نوپا نکند

گفت دستم… سرِ زنجیر به دستش بستند
پس از آن شِکوه‌ای از آبله‌ی پا نکند

کاش می‌شد که سرِ بام کسی ننشیند
یا اگر رفت فقط شعله مهیا نکند

یاکه رَقّاصه‌شان موقعِ هُل دادنمان
خنده بر گریه‌ی ذریّه‌ی زهرا نکند

چادر عمه پناهش شد و نالید : سرم…
چه کنم تا که مرا زجر تماشا نکند

زنِ غساله چه فهمید که می‌گفت به خود
بهتر این است که این مقنعه را وا نکند

______________________

شعر شهادت امام محمد باقر(ع) علیرضا خاکساری

خوشابحال دلی که به دلبری برسد
به سفره ی کرم ذره پروری برسد
همه رعیت ارباب میشویم اما
غلام با ادب اینجا به برتری برسد
کسی که بر در این خانه سر بلند نکرد
به یک اشاره ی اقا به سروری برسد
اگرچه سائل او بی نیاز از دنیاست
در آخرت به مقامات بهتری برسد
به نیم قطره ی اشک محبتش ندهد
اگر خوشی دو عالم به نوکری برسد
شبیه فطرس درمانده غصه ای دارم
نشسته ام که مگر پر…نه…شهپری برسد
ز “قال باقر علیه السلام ” مست شود
اگر کسی به فیوضات منبری برسد
کسی که بر کرمش افتخار میکردند
اگر نبود خلائق چه کار میکردند!؟

قلم به دست گرفته رساله بنویسد
به نام حضرت جل جلاله بنویسد
مقید است به تحلیل کربلای حسین
کنار این همه مقتل ، مقاله بنویسد
مقید است که تاریخ را ورق بزند
دوباره از غم تلخ قباله بنویسد
روایت سفرش سوی کربلا کم نیست
تمام روز و شب اش را به ناله بنویسد
میان روضه ی بازار شام میطلبد
که از نجابت طفل سه ساله بنویسد
تمام مرثیه هایش میان لفافه ست
به اشک چشم تر از “باغ لاله ” بنویسد
برای اینکه محرم به کربلا برسم
نشسته ام که برایم حواله بنویسد
کنار این همه ابر بهار گریه کنم
میان روضه ی او زار زار گریه کنم

دلی شکسته و بغضی شکسته تر دارد
دوباره یاد چه کرده که چشم تر دارد ؟!
همیشه مجلس روضه ش پر تلاطم بود
حسین گفتن او مزّه ای دگر دارد
مرور خاطره ها کار هر شب آقاست
چقدر زخم روی زخم بر جگر دارد
چقدر پیر شده ، خم شده ، شکسته شده
به خاطر غم و غصه است ، خب اثر دارد
چقدر این شب اخر به مادرش رفته
میان نافله اش دست بر کمر دارد
لهوف از غم یک صبح تا شبش،گفته
کجا کسی ز غم و غصه اش خبر دارد!؟
میان این همه ارثی که از پدر برده
اگر غلط نکنم گریه بیشتر دارد
همیشه بالش زیر سرش پر از اشک است
چرا که روضه ی گودال زیر سر دارد
غروب روز دهم را نمی برد از یاد
شبیه خیمه شده ، آه شعله ور دارد
به یاد کودکی اش از رقیه می خواند
چه خاطرات عجیبی ز همسفر دارد …
همین که خار نشسته به پای او کافی ست
خدا کند که دگر زجر دست بردارد
میان دفتر عمرش چه خاطرات بدی
ز چوب و باده و دندان و تشت زر دارد
در آن شبی که سنان بین راه اسیرش کرد
گرسنه بود ولی تازیانه سیرش کرد

______________________

شعر شهادت امام محمد باقر(ع) محمدجواد شیرازی

از سن کودکی شده غم آشنای من
باد خزان وزیده به دولت سرای من
بغض و شرر گرفته مسیر صدای من
بالا گرفته کار دل و گریه های من

خاک مزار من ز جفا بی نصیب نیست
زائر نمانده دور حریمم، عجیب نیست
مانند من امام غریبی، غریب نیست
گریه کنید اهل منا در عزای من

اهل زمانه غصه به قلبم رسانده اند
بر روح و جان من غم و غربت چشانده اند
من را به روی مرکب سمی نشانده اند
از زهرِ زینِ اسب ورم کرده پای من

از کودکی رسیده به من چهره ای کبود
در کربلا و کوفه و جولانگه یهود
از بس که زخم های تنم در فشار بود
مانده نشان سلسله بر جای جای من

بر روی خار سخت مغیلان دویده ام
از ابن سعد و حرمله طعنه شنیده ام
هفتاد و دو ستاره سر نیزه دیده ام
این روضه هاست گوشه ای از ماجرای من

بازار و ازدحام نرفته ز خاطرم
آتش ز پشت بام نرفته ز خاطرم
بزم حرام شام نرفته ز خاطرم
مانده ز شام کرب و بلایی برای من

یادم نرفته چشم ترِ عمه زینبم
آتش گرفته بود، پر عمه زینبم
یاد لباس شعله ور عمه زینبم
فریاد می کشد جگر مبتلای من

من روضه خوان غربت عمه رقیه ام
مردم شکست، حرمت عمه رقیه ام
آه… از شب شهادت عمه رقیه ام
تغییر کرده صحبت و حال و هوای من

یاد غروب کرب و بلا زار و مضطرم
آن خاطرات می گذرد از برابرم
یک عمر یاد تشنگی جد اطهرم
ذکر حسین گشته دعا و نوای من

داغش برای اهل ولا سینه سوز ماند
بی حال، زیر خنجر آن کینه توز ماند
در زیر آفتاب بیابان سه روز ماند
اعضای جدِ تشنه لب و سر جدای من

______________________

شعر شهادت امام محمد باقر(ع) مرضیه عاطفی

آن روزهایِ شعله ور یادم نرفته
دستان تبدارِ پدر یادم نرفته

دریا همان نزدیکی اما تشنه بودیم
بیتابی و چشمانِ تر یادم نرفته

شش ماهه را تیر سه شعبه بُرد با خود
داغِ عجیب ِ این خبر یادم نرفته

گهواره را بردند بعدِ گوشواره
هول و وَلایِ دور و بر یادم نرفته

افتاد خیمه دستِ یک عدّه حرامی
آن لحظهٔ پر دردسر یادم نرفته

بعد از جسارت ها اسارت ها کشیدیم
یک تکه نانِ مختصر یادم نرفته

یکریز در آغوش عمه بغض کردیم
زخم زبانِ رهگذر یادم نرفته

یک گوشه خوابید و صدایش درنیامد
اشک رقیه(س) تا سحر یادم نرفته

دیدم به عینه روضه ها را پیشِ چشمم
لحظاتِ تلخِ آن سفر یادم نرفته!

______________________

شعر شهادت امام محمد باقر(ع) قاسم نعمتی

هجوم موجِ بلا را به چشم خود دیدم
غروبِ کرببلا را به چشم خود دیدم

به سر زنان پیِ عمه به روی تل رفتم
ذبیحِ دشتِ منا را به چشم خود دیدم

میانِ آن همه نیزه به دست در گودال
سنانِ بی سر و پا را به چشم خود دیدم

به زورِ نیزه زِرِه را ز تن در آوردند
مُرَملٌ بدماء را به چشم خود دیدم

زقتلگاه همه دستِ پُر که می رفتند
به دوشِ خولی عبا را به چشم خود دیدم

زمان حملۀ آن ده سوارِ تازه نفس
غبارِ رویِ هوا را به چشم خود دیدم

میانِ پنجۀ هر نعل تازه و میخش
لباسِ خون خدا را به چشم خود دیدم

سلام بر بدنِ بی سری که عریان شد
تنِ به خاک ،رها را به چشم خود دیدم

میانِ طایفه ها رأسها که قسمت شد
سرِ همه شهدا را به چشم خود دیدم

عمو که خورد زمین رویِ حرمله واشد
تمام واقعه ها را به چشم خود دیدم

به پشتِ خیمه به دنبالِ قبر اصغر بود
شکارِ رأسِ جدا را به چشم خود دیدم

فرارِ دختری آتش گرفته در صحرا
میانِ هلهله ها را به چشم خود دیدم

گذشته از همه اینها به شهرِ بد نامان
زمانِ قحطِ حیا را به چشم خود دیدم

میانِ مجلسِ نامحرمان و بزمِ شراب
ورودِ آل عبا را به چشم خود دیدم

تَهِ پیالۀ خود را کنارِ سر می ریخت
قمار و تشتِ طلا را به چشم خود دیدم

ضریحِ صورتِ جدم دوباره ریخت به هم
شتابِ چوبِ جفا را به چشم خود دیدم

عزیز کردۀ زهرا کنیزِ مردم نیست
اشارۀ دو سه تا را به چشمِ خود دیدم

______________________

شعر شهادت امام محمد باقر(ع) رضا قاسمی

ای آنکه قبرت بی چراغ و سایبان است !!!
روضه نمی خواهی !! مزارت روضه خوان است

گلدسته ات سنگی ست ، روی تربت تو
گنبد نداری … گنبد تو آسمان است

اصلا نیازی به بیانش نیست دیگر
اوج غریبی تو از قبرت عیان است

تو یادگار داغ های کربلایی
از هرم ماتم در دلت آتشفشان است

هر روضه ات کرب و بلایی می شود … چون
دور مزار تو پر از نامه رسان است

تو شاهد باران سیل آسای خونی
تو کعبه ای … چشمت شبیه ناودان است

تو یادگار باغ های لاله هستی
اما به ذهنت خاطرات صد خزان است

جسم تو در خاک بقیع و روحت اما …
در قلب یک گودال ، هر شب میهمان است

دیدی که در گودال ، جدت را چه کردند
دیدی که عمه روی تَل بر سرزنان است

تو شاهد گل های از ساقه جدایی
دیدی که بر نیزه سرِ پیر و جوان است

تو غیرت اللهی … غم ناموس دیدی
از داغ غارت در گلویت استخوان است

تو مقتلی هستی که دیده روضه ها را
آنچه زبان از گفتنش هم ناتوان است

______________________

شعر شهادت امام محمد باقر(ع)اسماعیل شبرنگ

چقدر ناله ی بی جان و بی صدا داری
به زیر لب تو فقط ذکر ربنا داری

گمان کنم که رسیده زمان پرزدنت
که زهر کینه اثر کرده و نوا داری

چه کرده با تو که اینگونه محتضر شده ای
“شهادتین”به لب های خود چرا داری ؟؟

نفس کشیدنت آقا چه سخت تر شده است
میان هر نفس خسته ات دعا داری

کشانده پای تو را روبه قبله ، زهر جفا
گمان کنم که شما درد بی دوا داری

کنار بستر تو مادری عزا دارد
که گشته غرق غم و نوحه و عزاداری

لبان خشک تو ذکر ” حسین ” می گویند
دوباره گریه و مرثیه را بنا داری

هنوز هم تو به یاد سه ساله غمگینی
هنوز هم به دلت داغ کربلا داری

تو در لباس اسارت چه صحنه ها دیدی…
چه زخم ها که تو از کعب نیزه ها داری

دل شکسته ی من وقف ماتم تو شده
شما هوای دل خسته ی مرا داری

به خواب دیده ام آقا که مرقدی زیبا
شبیه صحن و سرای امام رضا داری

کبوتر دل من پرکشیده چون زائر
به قصد مرقد خاکی حضرت باقر

منبع:yjc.ir

اشتراک در
اطلاع از
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها